ORezaO

ساخت وبلاگ

خوشا شیراز و وضعِ بی‌مثالش / خداوندا، نگه‌دار از زوالش

مکن از خواب دارم">بیدارم خدا را / که دارم خلوتی خوش با خیالش

چرا حافظ، چو می‌ترسیدی از هجر / نکردی شُکرِ ایّامِ وصالش ؟

 

( غزلیّات حافظ )


ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 292 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1396 ساعت: 10:39

کجاست هم‌نفَسی تا به شرح عرضه دهم / که دل چه می‌کَشد از روزگار هجرانش ؟

زمانه از ورقِ گُل مثالِ رویِ تو بست / ولی ز شرمِ تو در غنچه کرد پنهانش

بدین شکستۀ بیت‌الحَزَن، که می‌آرد / نشانِ یوسف دل از چَهِ زنخدانش ؟

 

( غزلیّات حافظ )


ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 268 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1396 ساعت: 10:39

شرابِ تلخ می‌خواهم که مردافکن بوَد زورش / که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورَش سِماطِ دهرِ دون‌پرور ندارد شهدِ آسایش / مَذاقِ حرص و آز ای دل، بشُو از تلخ و از شورش بیاور می، که نتوان شد ز مکرِ آسمان ایمن / به لعبِ زُهرۀ چنگیّ و مرّیخِ سلح‌شورشکمندِ صیدِ بهرامی">بهرامی بیفکن، جامِ جم بردار / که من پیمودم این صحرا، نه بهرام است و نه گورشبیا تا در میِ صافیت رازِ دهر بنمایم / به شرطِ آنکه ننمایی به کج‌طبعانِ دل‌کورش نظر کردن به درویشان مُنافیِّ بزرگی نیست / سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش کمانِ ابرویِ جانان نمی‌پیچد سر از حافظ / ولیکن خنده می‌آید بدین بازویِ بی‌زورش   ( غزلیّات حافظ )   در بیت دوم : سماط : سفره در بیت سوم : لعب : بازی – زهره : ناهید، از سیّاره‌های منظومه شمسی که در شعر فارسی، نوازنده و خنیاگر فلک است – چنگی : چنگ‌نواز – مرّیخ : بهرام، پنجمین ستاره از افلاک سبعه که در تصوّرات ایرانی و یونان و روم، ایزد جنگ بوده است و منجّمان احکامی آن را کوکب لشکریان می‌دانند و بر مبنای همین باورهای احکامی و اسطوره‌های کهن است که شاعران فارسی، از مرّیخ با عنوان‌های مرّیخ سلحشور، مرّیخ خون‌آلود، ترک خنجرکش و امیر خطّۀ پنجم یاد کرده و از خشم و سلحشوری آن سخن گفته‌اند در بیت چهارم : بهرام : پانزدهمین پادشاه ساسانی و پسر و جانشین یزدگرد اوّل. بر طبق روایات تاریخی عاشق شکار گورخر بوده و ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 283 تاريخ : شنبه 23 دی 1396 ساعت: 4:50

پس از حمله اسکندر، دارا سه مرحله با اسکندر می‌جنگه که هر سه مرحله شکست می‌خوره و عقب‌نشینی میکنه. آخرین بار بعد از عقب‌نشینی و فرار، دوتا وزیر دارا به نام‌های جانوشیار و ماهیار تصمیم می‌گیرن دارا رو بکشن، با این باور که با این کار اسکندر بهشون قدرت بده. یک شب خنجری به پهلوی دارا میزنن و پیش اسکندر میرن و بهش میگن. اسکندر میگه فوراً منو پیش دارا ببرین. وقتی میرسه بالای سر دارا، دستور میده اجازه ورود به کسی رو ندن و جانوشیار و ماهیار رو ببندن 1 چو نزدیک شد رویِ دارا بدید / پر از خون بر و روی چون شنبلید 2 بفرمود تا راه نگذاشتند / دو دستورِ او را نگه داشتند 3 سکندر ز باره درآمد چو باد / سرِ مردِ خسته به ران برنهاد 4 نگه کرد تا خسته گوینده هست ؟ / بمالید بر چهرِ او هر دو دست 5 ز سر برگرفت افسرِ خسرویش / گشاد آن بر و جوشنِ پَهلَویش 6 ز دیده ببارید چندی سرشک / تنِ خسته را دور دید از پزشک 7 بدو گفت کاین بر تو آسان شود / دلِ بدسگالت هراسان شود 8 تو برخیز و بر مهدِ زرّین نشین / وگر هست نیروت بر زین نشین 9 ز هند و ز رومت پزشک آورم / ز دردِ تو خونین سرشک آورم 10 سپارم ترا پادشاهی و تخت / چو بهتر شوی، ما ببندیم رخت 11 جفاپیشگانِ ترا هم کنون / بیاویزم از دارشان سرنگون ... 12 چو بشنید دارا به آواز گفت / که همواره با تو خرد باد جفت 13 برآنم که از پاک دادارِ خویش / بیابی تو پاداشِ گفتارِ خویش 14 یک ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 233 تاريخ : شنبه 23 دی 1396 ساعت: 4:50

اگر رفیقِ شفیقی، درست‌پیمان باش / حریفِ خانه وُ گرمابه وُ گلستان باش تو شمعِ انجمنی، یک‌زبان و یک‌دل شو / خیال و کوششِ پروانه بین و خندان باش   ( غزلیّات حافظ )   در بیت اول : شفیق : مهربان در بیت هفتم : یک‌دل و یک‌زبان بودن : کنایه از یک‌رو و بی‌ریا بودن – خواجه معشوق را به شمع یک‌زبان و یک‌دل مانند کرده است و آن اشاره است به شعله و نخ درون شمع و نیز کلمۀ خندان به خندۀ شمع که حرکت و لرزش شعلۀ آن است، اشاره دارد – معنی بیت : ای معشوق، تو همچون شمع، روشنی‌بخش مجلس عاشقانی؛ پس مانند آن یک‌دل و یک‌زبان باش و آرزو و تصوّر پروانه را در عشق شمع ببین و خندان شو ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 264 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 15:53

من که قولِ ناصحان را خواندمی قولِ رَباب / گوش‌مالی دیدم از هجران، که اینم پند، بس عشق‌بازی کارِ بازی نیست ای دل، سر بباز / زآنکه گویِ عشق نتوان زد به چوگانِ هوس   ( غزلیّات حافظ )   در بیت اول : قول (اوّل) : سخن و گفتار – قول (دوم) : ترانه و تصنیف و آواز – رباب : تنبور، از سازهای زهی شبیه تار – گوش‌مال : کوک نمودن آلات زهی موسیقی به طریق مرسوم؛ یعنی پیچاندن گوشی‌های ساز که آن عمل را به کنایت، گوش‌مال یا گوش‌مالی گفته‌اند و گاهی از آن ایهامی منظور نموده‌اند برای تأدیب ساز از راه گوش‌مالی – گوش‌مالی : تنبیه و مجازات و در اصطلاح موسیقی که در اینجا مراد نیست، با رباب و قول ایهام تناسب است در بیت دوم : گوی : توپ و گلوله‌ای چوبی که در بازی چوگان از آن استفاده می‌شود – چوگان : چوبی با دستۀ راست و باریک و سر کج که با آن در چوگان‌بازی، گوی را می‌زنند – عشق به گوی و هوس به چوگان مانند شده است ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 238 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 20:08

گُل‌عِذاری ز گلستانِ جهان، ما را بس / زاین چمن، سایۀ آن سروِ روان، ما را بس من و هم‌صحبتیِ اهلِ ریا ؟ دورم باد / از گرانانِ جهان، رطلِ گران، ما را بس قصرِ فردوس به پاداشِ عمل می‌بخشند / ما که رندیم و گدا، دَیرِ مُغان، ما را بسبنِشین بر لبِ جوی و گذرِ عمر ببین / کاین اشارت ز جهانِ گذران، ما را بس نقدِ بازارِ جهان بنگر و آزارِ جهان / گر شما را نه بس این سود و زیان، ما را بس یار با ماست، چه حاجت که زیادت طلبیم / دولتِ صحبتِ آن مونسِ جان، ما را بس از درِ خویش خدا را به بهشتم مفِرست / که سرِ کویِ تو از کَون و مکان، ما را بس حافظ، از مشربِ قسمت گِله ناانصافی است / طبعِ چون آب و غزل‌هایِ روان، ما را بس   ( غزلیّات حافظ )   در بیت دوم : گرانان : کنایه از افراد ناگوار و نامطبوع که معاشرت با آنها برای دیگران ملال‌آور و نامطبوع است – رطل گران : پیالۀ بزرگ شراب در بیت ششم : دولت : سعادت و اقبال – دولت صحبت : مصاحبت و هم‌نشینی با یار، به اقبال و سعادت مانند شده است در بیت هفتم : خدا را : به خاطر و برای خدا – کَون و مکان : جهان و همۀ موجوداتی که در اوست، تمام عالم ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 254 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 20:08

زیادتی مطَلب، کار بر خود آسان کن / صُراحیِ میِ ناب و بتی چو ماهت بس

فلک به مردمِ نادان دهد زِمامِ مراد / تو اهلِ فضلی و دانش، همین گناهت بس

 

( غزلیّات حافظ )

 

در بیت اول : صراحی : ظرف بلورین با گردن باریک و دراز که از آن در پیاله شراب می‌ریزند


ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 303 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 20:08

تک‌بیت‌هایی از پست های اخیر داستان‌های شاهنامه فردوسی بزرگ خردیافته مردِ یزدان‌شناس / به نیکی ز یزدان شناسد سپاس همیشه بَدی شاد و بِه روزگار / روان را خرد بادت آموزگار که داند که بلبل چه گوید همی؟ / به زیرِ گل اندر چه موید همی ؟ مده از پیِ تاج سر را به باد / که با تاج شاهی ز مادر نزاد بد و نیک هر دو ز یزدان بُوَد / لبِ مرد باید که خندان بُوَد بگویش که هرکس که گردد بلند / جهاندار وز هر بدی بی‌گزند ز دادار باید که دارد سپاس / که اویست جاوید نیکی‌شناس بد و نیک بر ما همی بگذرد / چنین داند آن کس که دارد خرد سرانجام بستر بُوَد تیره خاک / بپرّد روان سوی یزدانِ پاک همان بر که کاری همان بِدرَوی / سخن هرچه گویی همان بشنوی چو مهتر سراید سخن، سخته بِه / ز گفتارِ بد کام پردخته به کسی باشد از بخت پیروز و شاد / که باشد همیشه دلش پر ز داد جهان یادگارست و ما رفتنی / به گیتی نماند به‌جز مردمی به نامِ نکو گر بمیرم رواست / مرا نام باید که تن مرگ راست چه گفت آن جهاندیده دهقانِ پیر / که نگریزد از مرگ پیکانِ تیر ( شاهنامه فردوسی بزرگ ) ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 265 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 20:08

دردِ عشقی کشیده‌ام که مپرس / زهرِ هجری چشیده‌ام که مپرس

گشته‌ام در جهان و، آخِرِ کار / دلبری برگُزیده‌ام که مپرس

من به گوشِ خود از دهانش دوش / سخنانی شنیده‌ام که مپرس

سویِ من لب چه می‌گزی که مگوی ؟ / لبِ لعلی گَزیده‌ام که مپرس

 

( غزلیّات حافظ )


ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 256 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 20:08

دارم از زلفِ سیاهش گِله چندان که مپرس / که چنان زو شده‌ام بی‌سر و سامان که مپرس کس به امّیدِ وفا ترکِ دل و دین مکناد / که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس به یکی جرعه که آزار کسش در پی نیست / زحمتی می‌کشم از مردم نادان که مپرس زاهد از ما به سلامت بگُذر، کاین میِ لعل / دل و دین می‌بَرد از دست، بدآنسان که مپرس گفتمش زلف به خونِ که شکستی؟ گفتا : / حافظ این قصّه دراز است، به قرآن که مپرس   ( غزلیّات حافظ )   در بیت دوم : معنی مصراع اول : خدا کند که هرگز کسی به امید وفاداری معشوق عاشق او نگردد در بیت پنجم : زلف شکستن : پیچ و تاب دادن و آراستن زلف – معنی مصراع اول : به معشوق گفتم: زلفت را برای ریختن خون کدام عاشق بی‌نوا تابدار و آراسته کرده‌ای ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 242 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1396 ساعت: 20:08

مرا به کشتیِ باده درافکن ای ساقی / که گفته‌اند نکویی کن و در آب اندازاگرچه مست و خرابم، تو نیز لطفی کن / نظر بر این دلِ سرگشتۀ خراب اندازمَهِل که روزِ وفاتم به خاک بسپارند / مرا به میکده بر، در خُمِ شراب انداز   ( غزلیّات حافظ )   در بیت اول : کشتی : صراحی یا تنگ شرابی که به شکل کشتی ساخته باشند – نکویی کن و در دجله انداز : این مثلی است که به صورت‌های گوناگون به کار رفته است؛ چنان‌که سعدی گفته است : تو نیکی می‌کن و در دجله انداز / که ایزد در بیابانت دهد باز ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 319 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1396 ساعت: 0:20

روزِ اوّل رفت دینم در سرِ زلفینِ تو / تا چه خواهد شد در این سَودا سرانجامم هنوزاز خطا گفتم شبی زلفِ تو را مُشکِ خُتَن / می‌زند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز پرتوِ رویِ تو تا در خلوتم دید آفتاب / می‌رود چون سایه هر دَم بر در و بامم هنوز در ازل دادَه است ما را ساقیِ لعلِ لبت / جرعۀ جامی که من مدهوشِ آن جامم هنوز ای که گفتی جان بده تا باشدت آرامِ جان / جان به غم‌هایش سپردم، نیست آرامم هنوز   ( غزلیّات حافظ )   در بیت دوم : اشتباه و به معنی شهری از شهرهای ترکستان که در اینجا مراد نیست، با مشک و ختن ایهام تناسب است در بیت چهارم : ساقی لعل لب : لب سرخ و می‌گون یار به ساقی تشبیه شده است که با شراب بوسه مست‌کننده است ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 243 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1396 ساعت: 0:20

خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد / که تا ز خالِ تو خاکم شود عبیرآمیز فرشته عشق نداند که چیست، ای ساقی / بخواه جام و گلابی به خاکِ آدم ریزپیاله بر کفنم بند تا سحرگهِ حَشر / به می ز دل ببرم هَولِ روزِ رستاخیزمیانِ عاشق و معشوق هیچ حایل نیست / تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز   ( غزلیّات حافظ )   در بیت دوم : عشق : امانتی که به آسمان عرضه شد و ملائکه از قبول آن سر باز زدند، به تعبیر عارفان عشق است که بر دوش آدم قرار داده شد، اشاره به آیۀ 72 سورۀ احزاب – گلابی به خاک آدم ریز : رسمی بوده در قدیم، هنگامی که نوشیدنی‌ای می‌خوردند، چند قطره از آن را به یاد گذشتگان بر خاک می‌ریختند در بیت سوم : حشر : قیامت – هول : ترس و وحشت – نکتۀ قابل توجه در این بیت، آن است که معمولاً برای نجات دادن مرده از هول و هراس روز قیامت، بر کفن او چیزی مقدّس می‌گذارند و خواجه با زبان طنز و رندانه جام شراب را مقدّس می‌داند و می‌فرماید : پیالۀ شراب را بر کفنم ببند تا وحشت ناشی از صبح قیامت را با نوشیدن می از دل بیرون کنم در بیت چهارم : حایل : پرده، مانع – حجاب : در لغت به معنی سدّ و مانع است و در اصطلاح عرفانی، مانعی که عاشق را از معشوق بازدارد و یا چیزی که انسان را از حق دور سازد – از میان برخیز : وجود مادّی خود را نابود کن ORezaO...
ما را در سایت ORezaO دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : orezaoa بازدید : 304 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1396 ساعت: 0:20